#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_158
_سعی نکن اون زخمو بپوشونی...من اونو دیدم!!!
ساندرا بطرف کیت برگشت و گفت:
_نمیتونستم خودمو کنترل کنم....اون خیلی وحشیانه عمل میکرد!!!!
کیت احساس کرد اسید معده اش به دهانش می آید.....با انزجار گفت:
_و تو هم ناخن هاتو توی بازوش فرو کردی!!!!جالبه....تو نمیتونی خودتو کنترل کنی! اگه به جای چنگ زدن بازوش رو گازش میگرفتی چی؟!!!
ساندرا خشکش زد....با خود فکر کرد:
اون از کجا میدونه؟!!! استلا!!!!حدس میزدم....
سعی کرد بی اعتنا رفتار کند....سرش را تکان داد و گفت:
_نه.....من هرگز اینکارو نمیکنم!!!
کیت با خشم جلو رفت و هردو دست ساندرا را گرفت و بالا آورد و فریاد زد:
_دیگه نمیخوام اینجا ببینمت فهمیدی؟!من برادرمو دوست دارم و نمیخوام بخاطر دوست بودن با یه گرگینه ی احمق زندگیش به خطر بیفته!!!!
ساندرا کنترل خود را از دست داد....چشم های زرد رنگش را به کیت دوخت و دستش را از میان انگشتان ظریف او بیرون کشید و با تمام قدرتش به کیت سیلی زد....
romangram.com | @romangram_com