#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_157
_اوه خدای من....
کیت آرام گفت:
_خواهش میکنم آروم باش ساندرا....چیزی نیست....منم.....
ساندرا پتو را کنار زد و با دلخوری گفت:
_فکر نمیکنی بی اجازه وارد اتاق کسی شدن کار خوبی نیست؟!
و به خودش و کوین اشاره کرد.....
کیت ابروهایش را بالا برد و گفت:
_اتاق.....شما؟!!!
ساندرا سرش را پایین انداخت و با شرم گفت:
_ام....منظورم اتاق کوین بود.....
سپس به طرف کوین رفت و پتو را روی بازوی زخمی اش انداخت....
کیت با خشم گفت:
romangram.com | @romangram_com