#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_154

ایان با خشم زمزمه کرد:

_میدونی که اینکارو میکنم!!!

فیونا شانه هایش را بالا انداخت و گفت:

_باشه...ادامه بده....ولی میدونی که اگه کیت بمیره دیگه بازگشتی در کار نیست!چه منو بکشی...چه نه!

ایان که تحمل ناتوان بودن درمقابل فیونا را نداشت با خشم فریاد کشید و مشتش را به دیوار کوبید....

فیونا لبخند موزیانه ای به لب آورد و گفت:

_فقط یه راه داره که کیت در امان بمونه و اون اینه که تو دیگه دور و برش نباشی!درضمن....من برای مهمونی فردا شب روی تو حساب کردم!پس دیر نکن عزیزم!

فیونا از دور برای ایان بوسه ای فرستاد و در اتاقش را بست....ایان خشمگین بود و میدانست که تنها یک نفردر دنیا وجود دارد که میتواند او را آرام کند:

کیت

فصل پنجاه و پنجم_میهمانی

جوزف و جاستین از سفر برگشتند...ویکتوریا،آلیس و فیونا هم روز گذشته از آلاسکا برگشته بودند....

ولی تعداد خون آشام ها در قصر دراکولا بیشتر از 6تاشده بود....مهمان های جوزف قصر را پر کرده بودند...


romangram.com | @romangram_com