#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_123

و سپس او را بوسید....

***

_اتاق جالبی داری.....دفعه ی پیش تنها چیزی که میدیدم استلای زخمی بود و توی نگران!

ایان لبخند زد....با نگاه شیطنت آمیزی به کیت خیره شد...

_مطمئنی چیز دیگه ای یادت نمیاد!؟

کیت خندید و بطرف ایان رفت:

_منظورت اون ایوون طلایی قشنگه؟!

ایان طلبکارانه به او خیره شد....

کیت خندید و گفت:

_خیله خب،خیله خب...آره....اونم یادم میاد!

ایان لبخند زد و کیت را در آغوش فشرد.....

_چیزی میخوری برات بیارم؟


romangram.com | @romangram_com