#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_122
_دوستت دارم کیت!
ایان درحالی که با دستش شانه ی کیت را نوازش میداد درچشمان آبی رنگش خیره شد.....
کیت به او خیره شد و گفت:
_واقعا؟
ایان به فکر فرو رفت....آن سوال را از خودش پرسید:
واقعا؟!
کمی مکث کرد....
من فقط بخاطر جاودانگی با اون موندم!ولی.....ولی من دوسش دارم!
ایان حقیقت را در افکار خود شنیده بود....گویی ایانِ انسانی اش از اعماق وجودش فریاد برآورده بود....
آره....من دوسش دارم!برام مهم نیست به چیزی که میخوام برسم یا نه!فقط میخوام با کیت باشم و ازش محافظت کنم!من عاشق اونم!
از این نتیجه گیری و جلسه ی خصوصی که با خودش داشت راضی به نظر میرسید....سرش را پایین آورد و کنار گوش کیت زمزمه کرد:
_آره!از هر چیزی تو دنیا بیشتر!
romangram.com | @romangram_com