#طلسم_ابدی_(جلد_اول)_پارت_100

نگه داره!غشائم محکم بود....اونقدر محکم که نمیتونستم اونو پاره کنم و بیرون بیام!حتی سونوگرافی نمیتونست جنسیتمو تشخیص بده...

کیت با حیرت به جیک خیره شد:

_تو....اینارو از کجا میدونی؟!

جیک با اندوه گفت:

_چون همشو به یاد دارم!حافظه ی من قبل از تولدم کامل شده بود!

کیت درجا خشکش زد....احساس میکرد اسید معده اش به گلویش رسیده است!جیک ادامه داد:

_موقع به دنیا اومدن مجبور بودم غشاء و رحم و شکم مادرمو با ناخن و دندونام پاره کنم!مادرم مرد کیت!من اونو کشتم!

کیت سکوت کرد....نمیدانست چه بگوید....جیک ادامه داد:

_تا مدت ها نمیدونستم چه موجودی هستم و چرا مثل بقیه ی انسان های عادی نیستم؟!وقتی تازه بدنیا اومده بودم همه فکر میکردن 2ساله ام!میتونستم راه برم و حرف بزنم....میتونستم غذا بخورم، من قبل از تولدم دندون داشتم کیت!و از همه عجیب تر اینبود که من هرچندوقت یکبار دلم میخواست خون بخورم!!!!

قلب کیت با شنیدن این حرف از حرکت ایستاد......جیک بدون توجه به حالت کیت ادامه داد:

_پدرم منو به یه خانواده ی معمولی تو سیاتل سپرد....اون نمیتونست منو بزرگ کنه!خانواده ای که منو بزرگ کردن بهترین خانواده ای بودن که میتونستم داشته باشم....اونا بین منو برادر بزرگترم که فرزند واقعی خودشون بود هیچ تفاوتی قائل نبودن!حتی با وجود اینکه عجیب و غیر عادی بودم به من عشق میورزیدن....ولی کیت....من مادر حقیقی خودمو میخواستم....من پدرمو میخواستم!پدری که منو ترک کرده بود!

کمی که بزرگتر شدم...فکر کردم شاید بیمارم ویه بیماری عجیب و ناشناخته دارم!وقتی 15سالم بود پدرمو برای اولین بار بعد از اونهمه سال دیدم!هیچ فرقی نکرده بود....اون 23ساله بود و 23 ساله باقی مونده بود!!!پدرم همه چیزو بمن گفت....اینکه خودش یه خون آشامه و من یه دورگه!!!!


romangram.com | @romangram_com