#طلسم_شدگان_پارت_8
-از تکرار گذشته ... یاسی ؟
-بله
-به نظرت کار درستی میکنیم عید میریم خونه ی عمه قدسی ؟
-اره بهتره بریم هم به خاطر عمه قدسی هم به خاطر خودت . باید همه ببینن تو تونستی موفق شی ،باید اون مردم بفهمن میراقا هرچی گفته همه ش چرند بوده .
-اگه چرند نگفته باشه ؟
- رامش تو تحصیل کرده ای این خرافات مفهمومی ندارن .
-خودم میدونم اما همه ش میترسم میگم نکنه میر اقا ...
-از چی میترسی تو و امید قراره دوباره نامزد شین.
-اگه بازم بهم بخوره چی ؟
-چرا باید بهم بخوره به گذشته فکر نکن رامش اینده هزاربرابر قشنگتر از گذشته اس تو و امید اینده ی قشنگی کنار هم دارید.
لبخند میزنم. امید پسر خوبی بود ساده و بی غل و غش ...میشد درک کرد اونم گاهی اوقات کم میاره اما تو یه چیزی در موردش مطمئن بودم ...و اونم علاقه ای بود که به من داشت .
-ببین اگه امیدم نگرفتت اتفاقی نمیفته این اقای رییس کیس مناسبیه .. تو فقط فردا قشنگ برو بپر بغلش و یه نگاه از اون نگاههای عشقی بنداز تو چشاش میخوای منم همزمان میام یه اهنگ عشقی میخونم تاثیر گذاریش بیشتره خودم تو فیلمای هندی دیدم .
-یاسمن.
باز هم شیطنت یاسمن گل کرده.
-جدی میگم یهو اتفاقی بپر بغلش جوری که کامل فیس تو فیس شین حالا اگه خواستی ل*ب به ل*ب ،لب صد در صد جواب میده.
متکامو و برداشتم و به سمتش پرت کردم اما یاسمن زرنگتر از این حرفا بود بلافاصله جای خالی داد اینبار متکای خودشو برداشتم و خورد بهش اونم به تلافی متکای منو به سمتم پرتاب کرد اونقدر با متکاهای همدیگه تو سرو کله هم زدیم و خندیدیم که بابا به اتاقمون اومد.
-چی شده دخترا ؟
-هیچی بابا داریم تمرین پرتاپ میکنیم اخه در اینده به دردمون میخوره هروقت این شوهرای ذلیل مردمون خواستن مارو بزنن بتونیم دفاع از خود کنیم.
بابا لبخند پدرانه ای نثار شیطنت یاسی کرد .
romangram.com | @romangram_com