#طلسم_شدگان_پارت_51


-همین ؟! نمیترسی یکی از این مرده ها بیاد سراغمون ؟

اشاره ای به پسر جوانی پشت یکی از شمشادهای گوشه قبرستان کردم : ولی من بیشتر از زنده ها میترسم .

-اون پسره داره چیکار میکنه ؟

تلخ خندی زدم : اعتیاد داره داره تزریق میکنه .

یاسی اینبار از ترس ناخنش را کف دستانم فشار داد و دردی ناشی از این فشار تنم را در برگرفت و دم نزدم که خواهرکم ارامشش را از دست ندهد: یعنی هیچ کی نیست بهش تذکر بده .

-غیرروزای پنج شنبه که اینجا شلوغه بقیه ی روزای هفته اینجا همین بساطه همه م میدونن پلیس ، شهرداری اما براشون مهم نیست دولت میاد یه شعار میسازه معتاد بیماره و همین این میشه اخره حمایتش نه دنبال جمع کردن معتاداس نه از همه مهمتر تولید و توزیع کننده های مواد .

-میگم رامش یه نگاه به اون قبره بنداز .

سرم و بالا اوردم و به جایی که یاسی اشاره میکرد چشم دوختم ، نمای پرزرق و برق یه قبر شیک جلوی چشمام خود نمایی کرد ،بالای قبر رو با سایبانی فلزی به شکل گنبد پوشانده بودن ، یاسی دستم و اروم کشید :

- بیا بریم ببینیم قبره کیه؟

به دنبالش نزدیک تر رفتیم اما لحظه ای پاهایم ایستاد ،شاید تنم زیادی سنگین شده بود از دیدن ادمی که میشناختم و سرش زیر بود و خوشبختانه منو نمیدید ، صدای زمزمه وارش به وضوح به گوش می رسید:

-بابا قسم خوردم یه روز قاتلتو پیدا میکنم و اینکارم خواهم کرد قول میدم اون روز به هیچ عنوان از خونش نمیگذرم .

اینبار من بودم که با با ناخنهام کف دست یاسی رو فشار دادم و اینبار یاسی بود که دم نزد از دردی که میکشید .با صدایی اروم لب زدم :

-بهتره تا ندیدمون بریم .

-مگه اون کیه ؟

-الوند یزدان مهر .

هیع بلندی کشید و در حالیکه به دنبالم کشیده میشد گفت :ارومرییس کارخونتون ؟چقدر کینه داره از قاتل باباش ، اونقدر که دلم سوخت و خواستم برم خودم و به عنوان قاتلش معرفی کنم شاید این بشر کمی از کینه هاش کم شد .

-الکی حرف نزن خوشم نمیاد ، بیا بریم دیگه .

-خب بابا حداقل میذاشتی میرفتم باهاش یه گپ میزدم شاید فرجی شد .


romangram.com | @romangram_com