#طلسم_شدگان_پارت_42

در و که باز کردم صدای صحبت کردن یاسی به گوشم رسید .

- ببین یه دوروز بیشتر نمیخوامش ، خوردنی که نیست بخورمش لب تابه دیگه ، کارم که تموم شد بهت برش میگردونم .

-...

-فکر میکردم دوستمی باشه مهم نیست کوه به کوه نمیرسه ولی ادم که به ادم می رسه توام یه روز محتاج ما میشی .

نفهمیدم طرف مقابل چی گفت اما اونقدر یاسی رو خشمگین کرده بود که از شدت حرص گوشی رو با شدت روی دستگاه کوبید .

- گوشی شکست .

به سمتم برگشت و همزمان دستشو روی قلبش گذاشت :

-دیوونه ترسیدم یه اِهمی یه اُهمی میرن دستشویی ام خبر میدن .

-دیدم غرق فکری خواستم از فکر درت بیارم .

-اره خب ولی نزدیک بود سکته م بدی .

-حالا بگو به ببینم با کی حرف میزدی ؟

-اول تو بگو ببینم چی شد ؟

-یه وقتایی ادم دلش فقط و فقط سکوت میخواد درکم کن و بذار به این بحث عوض شده ادامه بدیم .

یاسی بود دیگه خوب درک میکرد واسه همین خیلی زود شروع کرد به تعریف قصه ش.

-یه تحقیق انجام دادم باید تایپش کنم و پی دی اف ، میترسم از کامپیوتر دانشگاه استفاده کنم این درد بی اعتمادی ام بده همه ش میگم نکنه یادم بره ذخیره ها رو پاک کنم از اون ورم از فضای دانشگاه خوشم نمیاد بیشتریا در حال چت کردنن و همه هم همدیگه رو میشناسیم منم که ...

-خب برو سر اصل مطلب .

-صبا دوستم قرار بود چند روز مونده به تحویل تحقیق لب تابشو بده دستم حالا زده زیرش میگه خرابش میکنی و این حرفا.

-ای بابا تو چرا منت هرکی رو میکشی. ، مگه قبلاً نگفتم یه فکری برات میکنم .

-اخه چه فکری ؟

romangram.com | @romangram_com