#طلسم_شدگان_پارت_34

-منظورتون و واضح بگید .

-میشه مرخصی بدین .

تعجب نگاهش ترس به دلم انداخت ، خودکار توی دستشو وروی میز پرت کرد و به ارامی از جا بلند شد شاید حتی بدتر از خیالم حرف زده بودم ، چند گام برداشت و درست روبه روم قرار گرفت :

-چند روزه استخدام شدید ؟

-خب ...

-هنوز حتی اسمتون و واسه بیمه رد نکردیم ، هنوز حتی نمیشه رسماً اسمتون و در رده ی کارمندای اینجا گذاشت اونوقت به این زودی تقاضای مرخصی میکنید ؟

صداش لحظه به لحظه بلند تر میشد اما من وا ندادم .

-خب وقتی اطلاعات حسابداری شرکت که بخش مهمی از فعالیتهای شرکته زیر دست منه یعنی اینجا کارمندم شما اشتباه میکنید این اطلاعات مهم و در اختیار کسی که از دید شما هنوز کارمند محسوب نمیشه میذارید .

خشم نگاهش رو که دیدم زبان به دندان گرفتم اما انکار دیر شده بود برای پشیمانی و باز این زبان سرخ سر سبز به با داده بود .

-تا حالا بند پ به گوشت رسیده ، شما دقیقاً بر اساس این بند استخدام شدی و اگه میخوای همچنان به کارت ادامه بدی فکر مرخصی امروز و از سرت بنداز چون اسناد باید تا فردا تنظیم شن .

-کار من خیلی واجبتر از تنظیم چندتا سنده .

-اونجوری باشه باید عذرتو بخوام .

پوفی کشیدم : اخه چرا من میرم و فردا میام کارم و ادامه میدم .

-تا فردا خیلی دیره شریک من تا فردا همه ی اطلاعات مالی رو میخواد .

ملتمسانه گفتم : یعنی هیچ راه حلی نداره ؟

حالت لبهاش کمی کج شدند: چرا ؟

مشتاق به لبهاش چشم دوختم : اینکه همین حالا شریکم بهم زنگ بزنه و بگه فعلاً نیازی به اسناد مالی نیست .

مسخره ام کرده بود ؟

-من دعا میکنم شریکتون اونقدر بهتون وقت بده که حسابهای ده سال که هیچی حسابهای کل کارخونه های ایران و هم تهیه کنید .

romangram.com | @romangram_com