#طلسم_شدگان_پارت_10
-بابا یکم برید بالاتر.
-اخه دیگه بالاتری نمونده.
بلاخره اونقدر فشار دادن تا سوار شدن ،تو سیل انبوه جمعیت نفس کم اوردم و دل دل کردم برای پیاده شدن . اما امنیت اتوبوس واسه اون مسیر بیشتربود ...اتوبوس توقف کرد و من باید ایستگاه عوض میکردم .
صدای فریاد زنی رو شنیدم که میگفت کیفم کیفمو زدن اهمیتی ندادم و به راهم ادامه دادم، مسیر بعدی م خارج از شهربود خدا رو شکر مسافر چندانی تو اتوبوس نبود و من راحت رو یکی از صندلیا نشستم و چشم دوختم به بیرون، امروز اولین روز کاری م تو کار خونه محسوب میشد و نمیدونستم چرا احساس میکردم به ادمای اون کار خونه تحمیل شدم.
نفس ارومی کشیدم و از اتوبوس پیاده شدم برای رسیدن به کارخونه باید عرض خیابان و طی کنم.نگاهی به سمت راستم انداختم خبری از ماشین نبود با عجله قدم تند کردم که به سمت دیگه ی خیابان برم اما صدای فریاد مواظب باشی تو گوشم پیچید و همزمان دستی که دستم و به شدت کشید و تن پرت شدم کنار بلوار خیابان و صدای وحشتناک ماشینی که کنار گوشم گاز زد و به سرعت دور شد با وحشت سربلند کردم که بفهمم چی شده.
نگاهم تو نگاه مردی که هنوز دستام تو دستش بود قفل بود گره خورد به خودم اومدم و اروم دستم و از دستش بیرون کشیدم.
مرد جوان موهای روی پیشانیشو کنار زد و با عصبانیت فریاد زدم
-حواست کجاست؟ داشتی خودتو به کشتن میدادی.
هنوز گیج بودم که چه اتفاقی افتاده؟ کشتن؟ اما من که حواسم بود.
-اروم باش اتفاقی نیفتاده.
صدای مرد دیگه ای رو شنیدم و نگاه مات شدم و به اون سمت برگرداندم، دستهاش رو شونه ی اون یکی گذاشته بود.
-اخه سعید ببین ادم انقدر سر به هوا هنوز ندیدم یه ماشین با سرعت تمام در حال رد شدن از خیابان باشه اونوقت تو یه نگاه کوچیک به اون خیابان نندازی.
-اروم باش پیشامده دیگه اون راننده م مقصر بود.
-راننده ی بی احتیاط همیشه هست ادم عاقل باید اشنباه نکنه.
منی که همیشه نطقم به راه بود حالا از وحشت این اتفاق زبانم کامل بند اومده بو د، سعی کردم چند دقیقه قبل و تو ذهنم مجسم کنم کاملاً حواسم بود هیچ ماشینی در حال اومدن نبود.
-وقتی هنوز یاد نگرفتی چطوری از خیابون رد شی حداقل با بزرگترت بیا.
این مرد دیگه زیادی دور برداشته بود اجازه نمیدادم هرچی دلش میخواد بهم بگه .
-ولی من حواسم جمع بود اون ماشین یدفعه اومد .
-به نظر من اون ماشین انگار میخواست عمداً به این خانم بزنه.
romangram.com | @romangram_com