#طلسم_عشق_پارت_93

صورتم رو روی زمین گذاشتم. بوی خاک و چمن توی مشامم پیچید و مقداری از خاک به صورتم چسبید.

کل تنم می‌لرزید؛ شاید از سرما شاید هم از...

نفس عمیقی کشیدم که احساس کردم سایه‌ی کسی روی بدنم افتاد. خیلی سریع سرم رو بلند کردم. با دیدن کارل که پشت به من و بدون هیچ حرکتی ایستاده بود، تعجب کردم. توی دلم خوش‌حال شدم و آروم اسمش رو به زبون آوردم:

- کارل!

از جا بلند شدم و دست‌های خسته‌م رو به لباسم کشیدم تا کمی مرتب بشه. لبخندی روی لبم نشوندم که گرماش تو کل تنم پیچید و باعث شد انرژی بگیرم.

دستم رو روی شونه‌ش گذاشتم که هیچ حرکتی نکرد و همچنان پشت به من ایستاد‌. با لجاجت به‌سمت خودم برگردوندمش که با دیدن صورتش جیغ بلندی کشیدم و عقب رفتم. صورتش کاملاً سفید بود و چشم‌های یه‌دست مشکی‌رنگش ترسناکش کرده بود. لبش یه خط منحنی بود که از گونه‌ی سمت راستش تا سمت چپ کشیده شده بود و خط‌های عمود بر منحنی جوری بود که انگار لبش دوخته شده. با ترس نگاهش کردم و چند قدمی به عقب برداشتم که مثل روح حرکت کرد و به‌سمتم اومد. ترسیده بودم و هیچ‌جوره نمی‌تونستم لرزش دستانم رو کنترل کنم. با خالی‌شدن زیر پام جیغی کشیدم و توی مایع داغی فرو رفتم که داغیش باعث شد جیغی بکشم و سوختن پوستم رو به‌خوبی حس کنم.

***

- داره هذیون میگه. هیچی نیست.

- ولی بدنش خیلی داغه و به‌سختی داره نفس می‌کشه. براش خطرناک نباشه؟

- نمی‌دونم. مدام بدنش تغییر دما میده و لرزهای ناگهانی که توی بدنش می‌شینه نشون میده تو وضعیت خطرناکی قرار داره.

- ما به اون احتیاج داریم. اگه الان بلایی سرش بیاد معلوم نیست چه اتفاقی واسه ما میفته.

صدای دختری که با اون مرد حرف می‌زد کمی عصبی شد.

- تمومش کن! اصلاً فکر کردی که این بدبخت چی به سرش اومده و تو این مدت چی کشیده؟

- نه. چون اصلاً برام مهم نیست که بخوام درموردش فکر کنم. مطمئن باش وقتی که این مردم نجات پیدا کنن، خودم با دستای خودم می‌کشمش.

romangram.com | @romangram_com