#طلسم_عشق_پارت_47
- به من دست نزن. اصلاً تو کی هستی؟
- سایمون، اسمم سایمونه.
- اینا رو از کجا میدونی؟
- برای اینکه من پسر آلاریسم، پسرِ پسرعموتون!
با چشمهایی گردشده نگاهش کردم. حالا که کمی دقت میکنم شباهت بیش از حدش رو به آلاریس میشه تشخیص داد! چرا تا حالا متوجه نشدم؟ اصلاً مگه من وقت برای فکرکردن پیدا کردم؟
اون اینجا چیکار میکرد؟ کمکم ترس تو وجودم رخنه بست. نکنه اون هم بخواد...
نگاه ترسیدهم رو بهش دوختم و لب زدم:
- برو عقب.
خودم رو عقب کشیدم و دوباره تکرار کردم:
- از اینجا برو. تو هم مثل اونی.
دستش رو که به طرفم میاومد وسط راه نگه داشت و با چشمهای گیراش میخ صورتم شد. دستش رو مشت کرد و پایین انداخت. از روی تخت بلند شد و درحالیکه پوزخند میزد گفت:
- برای چی ازم میترسی؟
با صدای بلندی گفتم:
- پدرت میخواست سرزمینم رو نابود کنه، ازت نترسم؟ پدرت میخواست من رو بکشه، ازت...
romangram.com | @romangram_com