#طلسم_عشق_پارت_21
سر جام متوقف شدم. من هم مثل اون بودم، من هم نمیتونستم مثل یه ملکه رفتار کنم.
بهسمتش برگشتم و گفتم:
- یه بار دیگه بگو چی گفتی؟
با بیخیالی شونهای بالا انداخت و گفت:
- گفتم هیچوقت نتونستم مثل یه اشرافی رفتار کنم.
- من هم...
بهم خیره شد و منتظر شد ادامهی حرفم رو بگم.
- من هم نمیتونم مثل یه ملکه رفتار کنم. همیشه رفتارام ضدونقیض بود و کارل از این موضوع ناراضی بود.
چند قدمی بهسمتم برداشت و با اون اخم بیحالی که وسط ابروهاش نشسته بود گفت:
- دقیقتر بگو.
کلافه دو دستم رو بالا آوردم، تکونشون دادم و گفتم:
- خب هیچوقت نتونستم غرور یه ملکه رو حفظ کنم.
ادامهی حرفم رو گفت:
- هیچوقت نتونستم با بزرگان رسمی و شایسته حرف بزنم.
romangram.com | @romangram_com