#تولد_نفرین_ها_پارت_7
_مامان
اون برگشت سمتم داشت سالاد درست میکرد
_کمک میخواین؟
مامان:نه مرسی عزیزم
تازه چشمش به دستم افتاد
مامان:کیارا!!!
_هومم؟
مامان:اسنو رو برای چی اوردی؟
_مامان میدونی که تا خودم پیشش باشم به کسی کاری نداره
مامان:میدونی که سهیلا(عمه رو میگه)وسواس داره واز اسنو خوشش نمیاد
_طرفشون نمیرم
خدارو شکر مامان مثل سارا از اسنو نمیترسه مامان یه زن47ساله ایه که اندام خوبی داره بعد مرگ بابام خیلی خاستگار داشت ولی ازدواج نمیکنه یکم شکم داره ولی از هم سن وسالای خودش خیلی بهتره خانواده مذهبی نیستیم مامانم تو مجالس ارایش میکنه ولباسای فاخر میپوشه سارا ومنم همینطور مجالسمونم مخلوطه ولی حد خودمونم میدونیم یعنی پارتی میریم ولی با بزرگتر مشروبم میخورن ولی نه ما بزرگترای فامیل مامانم همینطور تازه به حد نه بیش از حد مامان شکل سارا هست با تفاوت اینکه موهاش بلند تر تا کتفش ورنگش میکنه الانم رنگ موهاش بادمجونیه که خیلی بهش میاد,از اشپزخونه رفتم ببیرون رفتم تو حال پیش بقیه یه مبل تکی رو انتخاب کردم ودور از عمه اینا نشستم عمه رفت تو اشپزخونه پیش مامان سارا امد شوهر عمم جلال اقا بلند شدو با شادابی وخوشحالی که ازش بعید بود سارا رو بغل کرد وماچش کرد البته من که میدونم اینا همیش برای اینکه حرص منو در بیارن ولی من حرصی نمیشم
romangram.com | @romangram_com