#تولد_نفرین_ها_پارت_5
ویه لبخند زدم اون عصبی امد ودستاشو گرفت بالا که مچمو اوردم بالا وچشمامو بستم سارا با جیغ از در دوید بیرون یه لبخند زدم
اسنو:مظلوم گیر اوردی؟
_تو مظلومی؟هه نخوندونم
اهان راستی اسنو حرف میزنه ولی فقط من میشنوم اون توی ذهنم باهام حرف میزنه ولی من بلند وتوی دهنم باهاش حرف میزنم ولی اگه توی جمع باشیم منم تو ذهنم باهاش حرف میزنم اون یه مار نره وخیلی شیطونه اونو از توی برفا ته باغ پیدا کردم همرنگ برفه ولی چشمای سبز داره کل گردی چشمش سبز پسته ایه که تو تاریکی برق میزنه
اسنو:چی میپوشی؟
دستمو گذاشتم رو تخت امد روی تختم واز دور پچم باز شد رفتم سمت کمد ودرشو باز کردم
_مشکی
اسنو:به سارا قول دادی
_فکرشم نکن
اتاقمون مستطیلی هست یه پنجره بزرگ روبه روی درداره تخت من بغل به بغل پنجره هست کنار تختم اکواریوم اسنو هست روکش تختم مشکی وقرمزه تخت سارا پایین تره تخت منه وبرعکسه وسرش به دیوار روبه رویی تخت منم جوری که وقتی دوتامون خوابیدیم همو میبینیم یه کمد کنار تخت منه ویه کمد کنار تخت سارا تم اتاقمون خب...دو رنگه متفاوته از بین تخت منو سارا یه خط فرضیه طرف سارا رنگ اتاق صورتیه وطرف من رنگ اتاق قرمزکمرنگه طرف سارا انواع واقسام پوستر خواننده ها ورپر های معروفه وانواع مارک های ادیداس وپوما وناک ,ولی طرف من عکس های ترسناکه وپوستر های ترسناک البته اینا همش هدیه هست همینطور یه نقاب روباه که اونم یه هدیه از یه دوست خیلی خوبه که بعدا باهاش اشنا میشید ,برگردیم سر لباس یه تاپ مشکی در اوردم وپوشیدم مثل تاپ سارا یه شلوار مشکی تنگ هم پوشیدم ولی کفش پاشنه بلند...عمرا بابا...پوتین های مشکی یخ شکن دارم رو در واردم بلندیش تا زیر زانوم بود وبندی وحسابی خفن رفتم جلوی اینه ایستادم موهای مشکیم تا کمرم می امد چشمام مشکی بود مردمک چشمام معلوم نبود پوشت فوق العاده سفیدم این وسط تضاد باحالی بود حتی رنگ لبام به سفیدی میزد صورت تخم مرغی وکوچیک چشمای درشت مشکی ابروهای مشکی وباریک البته نه خیلی دماغ ریزم که همه فکر میکردن عملیه ولبای خب نه چندان قلوه ای ...پوفی کردم وشونه رو برداشتم وموهامو شونه کردم اوردم یه طرف وبستم البته نه بالا شبیه این دختر بچه ها اوردمش پایین جلوشم یه طرف ریختم وبلند شدم
اسنو:همین نه ارایشی نه چیزی؟
_اره همین ...میای یا نه؟
romangram.com | @romangram_com