#تولد_نفرین_ها_پارت_4
_باشه باشه بابا
ویه لبخند زد دستمو کردم تو اکواریوم حسش کردم که دور مچم پیچید اوردمش بیرون سفید وزیبا با چشمای سبز
_چطوری اسنو؟
زبونشو اورد بیرون جاش همیشه دور مچم بود هرکس غیر منو نیش میزد وسم کشنده ای داره ولی منو نمیزنه البته طبیعیه من همه نیستم نشستم رو تخت وبه سارا نگاه کردم خواهرم موهای کوتاه تا گردن داره که فرق میزنه وموهاش قهوه ایه چشماشم قهوه ایه یعنی خب خرمایی صورتش یکم کشیدس دماغشم یکم بزرگه ولی همه چیش بهم میاد لباشم قلوه ای نیست به صورتش میاد قدش از من کوچیکتره, سارا یه تاپ بنفش پوشید دوبندی برق برقی با یه شلوار چسبون سفید با کفش های پاشنه بلند بنفش
سارا:چی میپوشی تو؟
_ام نمیدونم
سارا:فقط تورو خدا هر چیزی جز مشکی بپوش
_بهش فکر میکنم
سارا:تاپ بپوش ست شیم
_تا ببینم
سارا:جز این جمله ها چیز دیگه ای هم بلدی؟
_بزار فکر کنم
romangram.com | @romangram_com