#تولد_نفرین_ها_پارت_45
پریدم هوا دستمو گذاشتم رو قلبم
_تو بیرونی؟
گین:نتونستم بخوابم
_گین برگرد برو بخواب من از پسش برمیام
گین:میدونم ولی خیلی نامردی بود نخوام بیام بدرقه
_مگه دارم میرم مسافرت100ساله...دارم میرم دانشگاه ظهر هم برمیگردم
دیگه رسیده بودم جلوی در
گین:راستی انگشترت دستته؟
_اره ببین...از دیشب درش نیاوردم
بهش نشون دادم
گین:خوبه...موفق باشی
_ممنون
romangram.com | @romangram_com