#طنین_پارت_97
-من خودم دارم توی بیمارستان دولتی کار می کنم. واقعاً فکر می کنی تو ادارات دولتی دارن برای مردم کار می کنن؟ منطقی باش نیکو جان!
-نوید! من اگر فکر می کردم تو ادارات دولتی دارن برای مردم کار می کنن که نمی رفتم اون جا! خب داشتن کار می کردن. حرف من اینه که این سازمان ها تشنه یه آدم فنی هستن که بتونن یه تغییری ایجاد کنن. کسی کار مفیدی انجام نمی ده.
-خب توی شرکت هم می تونی برای همون سازمان ها درست کار کنی؟
-چرا متوجه نیستی؟ ما بر مبنای سفارش اونا کار می کنیم. خیلی وقت ها بر مبنای تصمیم های غلط. بر خلاف شرکت های خصوصی که می دونن چی می خوان و چه کار می خوان انجام بدن.
-یه چیز دیگه هم هست که باید بهت بگم. محیط شرکت خودتون خیلی خوبه. هم جاوید حواسش هست هر کسی رو اون جا راه نمی ده هم کسی به خاطر حضور جاوید جرأت نداره بهت بگه بالای چشمت ابروئه! این فکر رو هم از سرت بیرون کن که محیط شرکت های دولتی سالمه. اصلاً همچین چیزی درست نیست. در واقع حمایتی دیگه نداری و در ضمن اصلاً نباید انتظار داشته باشی کسی به خاطر این کارت بهت مدال بده یا ازت تشکر کنه. نیکو! اگه مجبور بشی کارهای سطح پایین انجام بدی چی؟ می تونی طاقت بیاری؟
-بالاخره باید از یه جایی شروع کنم. نمی تونم بدون انگیزه کار کنم. دنبال انگیزه برای کار کردن می گردم. تا حالا هدف اصلی ام از کار کردن کسب تجربه بوده ولی کسب تجربه هم دیگه انگیزه بهم نمی ده. نوید راستش رو بخوای اگه یه شرکت دولتی نمی رفتم باز هم از شرکت می رفتم. من باید بتونم روی پای خودم بایستم. حس می کنم حمایت های جاوید داره من رو وابسته و ضعیف می کنه.
-از کی این تصمیم رو گرفتی؟
-دو سه سالی میشه دلم می خواست، ولی یکی دو ماه پیش توی آزمون این سازمان شرکت کردم.
-پس خوب فکرهات رو کردی؟
سرم را به نشانه مثبت تکان دادم. بلاخره کسی به حرف هایم گوش کرد. بدون جانبداری. بدون این که احمق خطابم کند. جاوید حتی حاضر نشد به حرفم گوش کند. هر چند من هم اگر جایش بودم، شاید عصبانی می شدم. نوید بلند شد که از اتاق بیرون برود. دستش که به دستگیره رسید دوباره برگشت طرفم.
romangram.com | @romangram_com