#طنین_پارت_75


از دفاع بی پروای نوید، از جانی که به اسم من چسبانده بود و از کنار اسم طناز حذف کرده بود، من هم جا خوردم چه برسد به سیمین خانم و طناز که تا حالا ندیده بودند نوید با من حتی کلمه ای حرف بزند. نمی دانم سیمین خانم خواست جو را عوض کند یا منظور دیگری داشت. رو کرد به نوید و با لحن پر تمسخری گفت:

-نوید جان! مثل این که پیش بینیم داره درست از آب در میاد!

انگار نوید انتظار این حرف خاله اش را داشت که تعجب نکرد اما لحنش را به همان لحن پر تمسخر خاله اش تغییر داد!

-شما همیشه درست پیش بینی می کنید خاله جان!

هیچ چیز از جنگ سرد لفظی این خاله و خواهرزاده نمی فهمیدم! ولی انگار فقط من نبودم که از حرف هایشان چیزی نمی فهمیدم. جاوید نگاه دقیقی به هر دو نفرشان کرد.

-سیمین خانم! میشه بگید چه پیش بینی ای کرده بودید؟

قبل از این که سیمین خانم جواب دهد نوید جواب داد.

-خالم فوتبال پیش بینی می کنه!

و با چشمکی به جاوید فهماند ادامه ندهد. نمی دانستم چه خبر بود؟ چه جنگی بین این مادر و دختر با نوید در جریان بود که من از آن بی اطلاع بودم؟ هر چه بود، هیچ حس خوبی نداشتم. اما این که جاوید انگار حواسش بود، خیالم را راحت می کرد. سیمین خانم با غضب به من نگاه می کرد، طناز هم انگار به خونم تشنه بود و من حس می کردم هیچ جایی در آن خانه، به جز همین جایی که نشسته بودم، کنار جاوید و نوید، امنیت ندارم!

سیمین خانم از جا بلند شد و به یکی از اتاق ها رفت. کمی بعد نوید را هم صدا کرد. بعد از حرف هایی که بین آن دو زده شده بود، من ترسیدم اما نوید خیلی خونسرد بلند شد و به طرف اتاقی رفت که سیمین خانم آن جا بود و تقریباً رو به روی من قرار داشت. نوید که داخل اتاق رفت، در را پشت سرش کامل نبست. به اتاق نگاه کردم که نوید و خاله اش با هم حرف می زدند. هر چند صدایشان را نمی شنیدم اما کاملاً مشخص بود که گفتگوی آن ها اصلاً حالت دوستانه ندارد. داشتم از لای در نیم باز به حرکات آن ها نگاه می کردم که صدای جاوید مرا به خودم آورد.

romangram.com | @romangram_com