#طنین_پارت_71
-به دلایلی، خودم رو از هر رابطه احساسی با هر دختری منع کردم. پس خیالت راحت باشه. کسی توی زندگیم نیست.
چرا نوید خودش را از هر رابطه احساسی منع کرده بود؟ یعنی واقعاً دختری در زندگی نوید نبود؟ طناز چطور؟ احساس نوید به طناز چست؟ می خواستم جو را عوض کنم. دلم نمی خواست حرف هایمان به سمت مسائل اندوهگین کشیده شود.
-واقعاً؟ امیدوار بودم به زودی بتونم خواهر شوهر بازی در بیارم. مریم خدا بیامرز اون قدر خوب بود که نمی شد براش خواهر شوهر بازی در بیارم. امیدوارم زن تو اصلاً خوب نباشه؟
دوباره لحنش شوخ شد.
-طناز چطوره؟ می تونی خوب براش خواهر شوهر بازی در بیاری! خوبه؟
زده بود به هدف! این پسر بیست سال با من حرف نزده بود و این قدر راحت فکرم را می خواند؟ پس حدسم درست بود. امشب قرار بود اتفاقی بیفتد! یک دفعه دلم سوخت. یاد لباسی که با وسواس تمام برایش انتخاب کرده بودم افتادم. امشب حتماً همان لباس را می پوشید. خودش گفته بود برای پنج شنبه می خواهد بپوشد. وقتی برای خرید رفته بودیم، هر کار کردم مامان زیر بار انتخاب لباس برای نوید نرفته بود. می گفت نوید خیلی مشکل پسند است و می ترسد اگر چیزی انتخاب کند نوید خوشش نیاید. آخر هم خودم با وسواس زیادی هم برای جاوید، هم برای نوید لباس خریده بودم! و در نهایت هم انگار هر دو از لباسشان راضی بودند و حالا انگار همان لباس را می خواست برای طناز خانم بپوشد!
به خانه که رسیدیم کسی نبود!
-نوید؟ پس بقیه کجان؟
-رفتن سر خاک مریم! خودشون از اون طرف میرن. ما هم خودمون می ریم.
-باشه پس من سریع میرم آماده میشم معطل نشی!
romangram.com | @romangram_com