#طنین_پارت_70
-نه تازه رسیدم. خوبی؟
با آرامش و دقت رانندگی می کرد. به نیمرخ جذابش خیره شدم. چند خاطرخواه بین همکارانش داشت؟ طناز حق داشت آن همه دلبری کند! حق نداشت؟ نگاه خیره ام را غافلگیر کرد.
-به چی این جوری زل زدی؟
خندیدم. از دروغ بیزار بودم!
-داشتم فکر می کردم چند نفر از همکارات می تونن عاشقت باشن؟
خندید. بلند! انگار انتظار این همه صداقت را نداشت!
-چرا کسی باید عاشق من بشه؟
دلم می خواست خواهرانه جوابش را بدهم. نمی دانم چرا آن لحظه همه فکرم پیش نجوا بود.
-چرا عاشقت نشن؟ خوش تیپی! پولداری! دکتری! مهربونی! خیلی هم دلشون بخواد.
یک دفعه جدی شد.
romangram.com | @romangram_com