#طنین_پارت_64


نگاه همه به سمت من جلب شد. تا حالا متوجه نشده بودم که بازار رفتنم برای همه این همه باعث تعجب است.

-می خوام لباس بخرم. لباس خنک می خوام.

نوید چشم هایش را ریز کرد و نگاه دقیقی به من انداخت.

-برای مهمونی پنج شنبه می خوای دیگه؟

چشم هایم گرد می شود! او کجا خبر از دغدغه های دخترانه و حسود من دارد؟ اگر او این همه زرنگ است من هم نیکو هستم!

-پنج شنبه؟ مگه خبریه؟

به مامان نگاه کردم.

-مامان، پنج شنبه چه خبره؟

نوید لبخندی می زند و سرش را تکان می دهد. انگار می خواهد بگوید گول نقش بازی کردن مرا نخورده. مامان با تعجب نگاهم می کند!

-نیکو؟ یادت رفته؟ سیمین خانم دعوت کرده. گفته بودم که؟

romangram.com | @romangram_com