#طنین_پارت_61


-اگه مزاحم حرفای خصوصیتون شدم برم؟

جاوید خندید.

-حالا که مزاحم شدی. حرفت رو بگو!

نوید هم خندید.

-دستور از بالا صادر شد. مامان گفت بیام صداتون کنم برای شام.

و به در و دیوار اتاقم نگاه کرد. انگار به چیز عجیبی نگاه می کند. نگاهش روی دیوار مشترک اتاقمان ثابت ماند.

به همان دیواری که به آن می گفتم دیوار موسیقی از بس که به آن یا ساز آویزان کرده بودم یا روی میزی یا چهار پایه ای پای همان دیوار گذاشته بودم! نگاهش یکی یکی روی سه تار، تار، ویولن، دف، نی و سنتور چرخید بعد به گوشه گوشه اتاق نگاه کرد. روی همه چیز مکث می کرد و با دقت نگاه می کرد. شاید او هم بیست سال کنجکاو بود بداند آن سوی دیوار چیست؟ همان طور که من همیشه کنجکاو بودم اتاقش را ببینم. هر چند هرگز به خودم اجازه نداده بودم تا وقتی خودش نخواست پا به حریمش بگذارم! بعد به من نگاه کرد. علامت سوال بزرگی در چشمانش بود.

-نیکو؟ یه چیزی بپرسم راستش رو میگی؟ چرا این همه ساز مختلف یاد گرفتی؟ چرا یه ساز رو انتخاب نکردی ادامه بدی؟

نوید خیلی باهوش بود. سوال جالبی بود. خودم بهتر از هر کسی می دانستم استعداد خاصی در موسیقی ندارم اما همیشه انگیزه زیادی برای یاد گرفتن سازهای مختلف داشتم. نوید استعداد فوق العاده ای در موسیقی داشت. از کودکی با گروه های مختلف به عنوان نوازنده همکاری می کرد. حتماً از تمرین هایم فهمیده بود استعداد موسیقی ندارم. تا به حال پاسخ این سوال را به کسی نگفته بودم اما حالا که نوید خیلی راحت پرسید، قصد داشتم جواب بدهم.

-هر چی بپرسی راستش رو میگم ولی جواب این سوالت! چون وقتی برای اولین بار فهمیدی می خوام برم کلاس موسیقی مسخره م کردی و به مامان گفتی واقعاً این امیدواره موسیقی یاد بگیره؟ برای همین به خودم قول دادم تا می تونم سازهای مختلف رو یاد بگیرم که روی تو رو کم کنم. هر چند روی خودم کم شد.

romangram.com | @romangram_com