#طنین_پارت_59
-من تو رو خیلی خوب می شناسم. تا قبل از این که من و نوید راجع با پیشنهاد دوستی باهات حرف بزنیم می تونستم دلهره ت رو راجع به خواستگاری درک کنم ولی وقتی فهمیدی موضوع می تونه فقط یه دوستی ساده باشه اون همه استرس دیگه معنی نداشت. روز خواستگاری وقتی دیدم چقدر مضطربی، فهمیدم داری راه رو اشتباه میری. شرایط رو درست متوجه نشدی. حتی به بابا گفتی برای پذیرفتن کارن نیاز به زمان داری. نگفتی برای مطمئن شدن راجع به کارن زمان می خوای. مثل کسی که نامزده و می خواد در زمان نامزدی آمادگی برای پذیرش همیشگی طرف مقابلش رو پیدا کنه.
مکث کرد. فرصت کردم به اون همه جمله پشت سر هم فکر کنم. نمی خواستم جلوی حرف هایش جبهه بگیرم. می خواستم درست فکر کنم. جبهه گرفتن چیزی را حل نمی کرد.
-به نظرت باید چی کار می کردم؟
نفس عمیقی کشید. این بار نگاهش را از فضای خالی گرفت و به من دوخت.
-درسته که تو، رابطه احساسی نداشتی ولی مرد ندیده که نیستی! این همه مرد دور و برت هستن. وقتی با حسین یا بقیه بچه های شرکت آشنا شدی هم خجالت کشیدی؟ وقتی به عنوان یه دوستی ساده به قضیه نگاه کنی شناختن آدم ها راحت تر میشه. ارتباط تو با کارن، یه ارتباط دو طرفه ست. من به کارن توی این ارتباط کاری ندارم ولی می تونم تو رو حمایت کنم که توی این رابطه درست رفتار کنی. همه دخترها و پسرها به هم یه کشش غریزی دارن ولی این دلیل نمی شه که بتونن همسر مناسبی برای هم باشن. اگه به همین روش برخوردت با کارن ادامه بدی بهش وابسته میشی و این وابستگی مانع میشه درست تصمیم بگیری. فکر می کنی چرا من اون روز ازشون هدیه قبول نکردم؟ نمی خواستم وابستگی برات به وجود بیاره. این طبیعیه که کارن برای به دست آوردنت بخواد تو رو به خودش عادت بده ولی تو این وسط می خوای تصمیم بگیری. نباید اجازه بدی قبل از این که مطمئن بشی یه رابطه احساسی بین شما به وجود بیاد.
چقدر خوب که جاوید حواسش به همه چیز بود. چقدر خوب که مرا این همه می شناخت. کمی از تلاطم های این روزهای دلم کم شد. دلم می خواست سوالی را که این همه ذهنم را مشغول کرده راحت از جاوید بپرسم.
-راستش نمی دونم چجوری باید کارن رو بشناسم. نمی دونم باید روی چه چیزهایی فکر کنم.
لبخندی زد. دیگر هیچ ردی از آن همه عصبانیت در چهره اش نبود. باز شده بود همان برادر مهربان و آرام خودم.
-به تفاوت هات با کارن فکر کن و ببین چه چیزهای مشترکی دارین. یکیش شرایط مالیه. شرایط مالی آدم ها روی رفتارشون خیلی تاثیر داره. وضع مالی خانواده کارن خیلی خوبه ولی ما همیشه یه وضعیت متوسط داشتیم. این بزرگ ترین اختلافیه که بین ما هست. سطح مالی ما باعث شده روی پای خودت بایستی و مستقل باشی. ببین این سطح مالی چه تاثیری روی رفتار و شخصیت کارن گذاشته. شاید یه پسر لوس باشه که نتونه از عهده اداره زندگی بربیاد.
فکرم رفت دنبال ماشین های گران قیمتی که در همین دو روز زیر پای کارن دیدم. جاوید راست می گفت. اختلاف سطح اقتصادی خانواده ها زیاد بود. باز هم راست می گفت من داشتم به کارن عادت می کردم.
romangram.com | @romangram_com