#طنین_پارت_46
نمی دانم پیش خودش راجع به من و حیای دخترانه ام چه فکر می کند.
-باشه عزیزم. مشکلی نیست. می رسونمت خونه. فقط اگه مشکلی نیست فردا صبح خودم میام خونتون دنبالت می رسونمت شرکت.
نمی خواهم این قدر زود دنیای ساده ام را به حضور همیشگی مردی عادت دهم. نگاهم را به جای چشم هایش، به بلوز کرم رنگش می دوزم. هر چند این مرد کارن باشد.
سعی می کنم مودب باشم.
-ببینید! من اگه با جاوید میرم شرکت برای این که مسیرمون یکیه وگرنه من خودم ماشین دارم. دلم نمی خواد به خاطر من این همه به زحمت بیفتید.
چقدر به خودم فشار آورده بودم برای کنار هم قرار دادن همین چند کلمه.
-عزیزم من دلم می خواد روزم رو با تو شروع کنم. باور کن هیچ زحمتی نیست. فقط یه لطفی در حقم می کنی؟
چطور فکر کرده بودم با آن جمله مسخره ی "دلم نمی خواد به زحمت بیفتید" می توانم تحت تاثیرش قرار دهم و از همراهی هر روزه منصرفش کنم؟ از خودم لجم گرفت.
-بفرمایید.
-باهام راحت باش عزیزم. بهم بگو کارن. فعل هات رو جمع نبند. ما می خواهیم آینده مون رو با هم بسازیم. باید با هم راحت باشیم. باشه؟
romangram.com | @romangram_com