#طنین_پارت_44


-خب برای شبکه یکی از مشتری ها. راستی ... می خواستم بگم ناهار شرکت می مونم. آخه از صبح درگیر بودم به پروژه خودم نرسیدم. کل برنامه هام به هم خورد.

لحن عصبانی اش چه زود آرام شد!

-باشه پس میشه عصر بیام دنبالت؟ قرار بود با هم بیشتر آشنا بشیم دیگه.

نمی دانم بیرون رفتن با کارن چه حسی دارد! باید به مامان یا جاوید خبر بدهم. راجع به چه چیزی باید حرف بزنیم؟ چه طور باید کارن را بشناسم؟ گویا چاره ای جز مراوده بیشتر با کارن نیست. راستی باید او را مخاطب مفرد خطاب کنم یا جمع؟

-باشه. آدرس شرکت رو پیام می کنم.

-این یعنی زودتر قطع کنم؟ کار داری یا سختته با من حرف بزنی؟

از کجا فهمید معذبم که با او صحبت کنم؟ الان چه بگویم؟!

-نه کار دارم. گفتم که از صبح خیلی مشغول بودم.

-باشه عزیزم. مزاحمت نمی شم. عصر می بینمت.

و قطع کرد و من ماندم با دنیایی دلشوره. همه اعتماد به نفس و رضایتم در لحظه ای از بین رفت. دلم این روزهای پر دلهره و پر از نمی دانم را نمی خواست. دلم این روزهای سرگردانی را نمی خواست.

romangram.com | @romangram_com