#طنین_پارت_41
مهرداد می رود پشت همان لپ تاپ بنشیند.
دیگر نزدیک است جیغ بزنم.
-مهرداد! برو لپ تاپ خودت رو بیار و باهاش کار کن.
من نمی دانم مهندس بدون لپ تاپ به چه دردی می خورد؟ چطور فکر می کند در یک اتاق، سه نفر می توانند با یک لپ تاپ کار کنند! مهرداد که بیرون می رود به وضوح آثار رضایت و آرامش را در چهره حسین می بینم. برای تحلیل کارها زمان زیادی نداریم. به اتاق خودم می روم. لپ تاپم را بر می دارم و به اتاق حسین بازمی گردم. گزارش وضعیت موجود را از زهره می گیرم. حسین پشت لپ تاپ نشسته، مشغول است. مهرداد هم لپ تاپ به دست وارد می شود. موبایل مهرداد را از او می گیرم و خاموش می کنم. موبایل خودم را هم خاموش می کنم. به اتاق نگاه می کنم. تازه دارد شبیه اتاق مدیریت بحران می شود.
سعی می کنم توپولوژی5شبکه مبینا را به خاطر بیاورم. خوشبختانه خودم در پروژه ایجاد شبکه این شرکت کار کرده بودم و توپولوژی شبکه اش را خوب می دانم. یادم آمد امنیت این شبکه خیلی سفت و سخت برقرار شده بود. کمی موارد مقدماتی را بررسی می کنم. یک دفعه چیزی در ذهنم جرقه می زند. موارد امنیتی زیادی در این شبکه فعال شده بود پس دسترسی هکرها به شبکه خیلی راحت نیست. به حسین نگاه می کنم که با نگرانی دارد خط به خط دستورات فایروال را دوباره بررسی می کند. به اتاق زهره زنگ می زنم. زهره هم چیز مشکوکی پیدا نکرده. حدس می زنم نفوذ از خارج از شرکت انجام نشده. باید دسترسی شبکه داخلی به سرور قطع شود. حسین تمرکز ندارد تا دستورات قطع ارتباط را روی فایروال اعمال کند. می ترسم جای دیگری را خراب کند. چه خوب شد کاوه را به شرکت مبینا فرستادم. به کاوه زنگ می زنم. تازه به شرکت رسیده.
-کاوه لطفاً برو تو اتاق سرور و کابلی که از سوییچ شبکه داخلی به فایروال می خوره رو قطع کن.
کاوه این بار حرفه ای برخورد می کند. باشه می گوید و هیچ سوال اضافه ای نمی پرسد. به لپ تاپم نگاه می کنم. می دانم حسین و مهرداد با دهان باز به من نگاه می کنند.
به دقیقه نکشیده پرتال شرکت بالا می آید. هورا می کشم.
-درست شد.
کف دستم را به طرف حسین می گیرم و با خوشحالی به نگاه ناباورش نگاه می کنم. این کار عادت همیشگی ما در شرکت است.
romangram.com | @romangram_com