#طنین_پارت_40


حسین با تعجب و زهره با ناراحتی به من نگاه می کنند، اما من به هیچ کدامشان اهمیتی نمی دهم. فعلاً فرصت ندارم. بعداً که کار تمام شد فکر می کنم اگر به کسی بی احترامی کردم عذرخواهی کنم.

حضور کاوه با خراب کاری های همیشگی اش در اتاق به نظر مفید نیست. از طرفی شرکت مشتری باید حس کند شرکت ما همه توانش را برای حل مشکل گذاشته.

-کاوه، لطفاً برو شرکت مبینا و بگو حسین تو رو فرستاده تا از اون جا کار رو هدایت کنی.

-نیکو! بگو سر راه نخود چه رنگی بگیرم؟ خب همه کارها که از این جا انجام میشه. اون جا رفتنم دیگه چه صیغه ایه؟

کی این آدم ها می خواهند کار تیمی را یاد بگیرند؟ کاوه با همین حرف چند اصل را زیر پا گذاشت.

-کاوه جان من نیاز دارم فایروال رو restart 4کنم. میشه بگی چجوری باید کارت شبکه رو دوباره فعال کنم؟

سکوت کاوه نشان می دهد که خوب می داند از عهده من بر نمی آید.

با حرص از اتاق خارج می شود. می ماند مهرداد و افشین. مهرداد تازه به شرکت آمده، چیز زیادی از او نمی دانم ولی پسر ساکتی است. افشین نیروی با تجربه ای است ولی خیلی منفی فکر می کند. فعلاً به کسی که انرژی منفی به تیم تزریق کند نیاز ندارم.

-افشین جان شما هم لطفاً به زهره توی بررسی log ها کمک کن.

-مهرداد تو هم بمون چیزهایی رو که میگم جستجو کن.

romangram.com | @romangram_com