#طنین_پارت_39


-بچه ها سلام. چی شده؟

همه به طرف من برگشتند. هر کسی می خواست چیزی بگوید. این جمعی که این جا ایستاده به جای حل مشکل، تمرکز را برای حل مشکل از بین می برد. باید کاری کنم.

-بچه ها3log fileسرورها و فایروال رو گرفتید؟ کی log ها رو می خونه؟

انتظار سکوت جمعیشان را داشتم. حسین هنوز با صدای بلند دارد چیزی را پشت تلفن توضیح می دهد. چقدر امروز همه چیز غیر حرفه ای است؟ نمی توانم منتظر حسین بمانم تا مدیریت کار را بر عهده بگیرد.

-زهره؟! لطفاً log فایروال و سرورها رو بخون. ببین چه چیز مشکوکی می بینی؟

زهره باشه گفت و نشست پشت همان لپ تاپ. آخر این چه کاری است؟ چه کسی در اتاق غیر ساکت log می خواند؟ سعی می کنم خونسرد باشم.

-زهره جان! عزیزم لطفاً برو توی اتاق خودت تا بتونی با تمرکز بخونی.

زهره با نارضایتی از جا بلند می شود. تازه تلفن حسین تمام شده سلام که می کنم دوباره تلفنش زنگ می زند. به سمتش می روم و قبل از این که تلفن را جواب دهد گوشی را از او می گیرم و به طرف زهره که در حال رفتن است دراز می کنم.

-زهره جان لطفاً تلفن های حسین رو هم جواب بده. اگه از مبینا هستند بگو رفته تو اتاق سرور داره کار می کنه و تو اتاق سرور هم موبایل آنتن نمی ده.

و خودم فکر می کنم برای مدیریت کار، چاره ای جز یاد دادن دروغ به زهره ندارم.

romangram.com | @romangram_com