#طنین_پارت_37
جاوید سکوت کرده و من به دیروز فکر می کنم. همه چیز چقدر خوب برگزار شد. چقدر خوب که از آن همه نگرانی دیروز خبری نیست. صدای زنگ موبایلم که بلند شد جاوید نگاهی از سر تعجب به من انداخت. این موقع صبح انتظار تماسی از کسی را نداشتم. شماره رندی روی گوشی افتاده بود. جواب دادم.
-سلام عزیزم حالت خوبه؟
باز هم تماس اشتباه. یعنی دقت کردن در گرفتن شماره این قدر سخت است که این همه تماس اشتباه برقرار می شود؟
-اشتباه گرفتید.
-نیکو؟ اشتباه چیه؟ کارن هستم.
تعجب می کنم. نکند اتفاقی افتاده که کارن این ساعت تماس گرفته. نکند پشیمان شده باشد؟ خب می توانست دیرتر هم زنگ بزند.
-کارن تویی؟ اتفاقی افتاده؟
و نگاه خیره جاوید را روی خودم حس می کنم. نفسش را پر صدا بیرون می فرستد. نمی دانم چرا!
-نه عزیزم! چه اتفاقی؟ خواستم بیام دنبالت برسونمت سر کار.
-بیای دنبالم؟ چه کاریه؟ خب با جاوید میرم دیگه.
romangram.com | @romangram_com