#طنین_پارت_165


-بفرمایید. این رمز وایرلسِ این جاست. لپ تاپ تون رو بدید به من باید روش یه سری تنظیمات انجام بشه تا بتونید به اینترنت این جا وصل بشید.

لپ تاپم را به دستش می دهم و به تنظیماتی که انجام می دهد نگاه می کنم. لپ تاپ را به دستم می دهد. به حمیدی نگاه می کنم که به طرف میز خودش می رود.

-آقای مهندس ممکنه کلیات شبکه این جا رو خیلی خلاصه بگید؟

حمیدی پشت میزش می نشیند. حقی نگاه متعجبی به من می کند.

-شبکه این جا هیچیش معلوم نیست. خودم هم چیز زیادی ازش نمی دونم. فقط همش مشکل داریم. حالا مهندس شایسته طرح اصلاح شبکه رو داده ولی فکر نمی کنم بتونه از عهده ش بر بیاد.

از ناامیدی اش خوشم نمی آید. دلم می خواهد بشود کاری انجام داد. من برای کار کردن آمدم. امکان ندارد نشود کاری انجام داد.

-چرا نتونه؟

-خب چون هزینه ش زیاده. سازمان پول نداره. تازه این جا اون قدر آشفته هست که به این راحتی ها درست نمی شه.

دلم می خواهد از ساختار شبکه این جا سر در بیاورم. حقی از جا بلند می شود رو می کند به من. به نظرم هم سن و سال من باید باشد.

-خانوم مهندس من میرم یکی از واحدها مشکل دارن. زود هم بر نمی گردم. پشت میز من بشینید. راحت باشید.

romangram.com | @romangram_com