#طنین_پارت_162


از جایم بلند می شوم. فعلاً وقت این نیست که از لحن دستوری اش ناراحت شوم! همزمان با من سلوک هم از اتاق بیرون می آید. با ناراحتی سر جایش می نشیند. تلفنش زنگ می خورد ولی انگار سلوک قصد ندارد به تلفن جواب بدهد. پشت در اتاق عماد می ایستم و چند ضربه آرام به در می زنم. صدای بفرمایید عماد را که می شنوم وارد اتاق می شوم. عماد که مرا می بیند از جا بلند می شود.

-مهندس شایسته گفتن تشریف ببرید تو اتاقشون.

-شما چرا زحمت کشیدین خانوم مهندس؟ شرمنده!

به اتاق شایسته می روم و روی همان صندلی می نشینم. شایسته نگاهی به من می کند.

صدای زنگ تلفن سلوک همچنان سکوت فضا را می شکند! عماد وارد اتاق می شود. شایسته نگاهی به او می اندازد.

-کسی که پشت خطه حتماً کار داره! تلفن نباید جواب داده بشه؟

عماد از همان درگاه به سلوک نگاه می کند.

-خانوم سلوک! لطفاً تلفن رو جواب بدید.

و وارد اتاق می شود و در اتاق را می بندد. شایسته نگاهش می کند.

-آقای مهندس! لطفاً بگید بچه های شبکه تا نیم ساعت دیگه این جا باشن.

romangram.com | @romangram_com