#طنین_پارت_153


-این چه طرز صدا کردنه؟ اگه می خواستم داد بزنم خب خودم داد می زدم؟

تکه نانی از وسط میز می گیرم و گاز می زنم!

-همین جوری براشون کافیه! برای چی انقدر لوسشون می کنی؟

مامان باز هم می خندد.

-من همه رو لوس می کنم. تو رو هم لوس می کنم. اگه لوست نمی کردم که تو اتاقت نمی موندی من غذا درست کنم!

راست می گفت. من هم لوس شده بودم! بقیه هم آمدند و نشستند. شام که تمام شد قبل از این که از پشت میز بلند شوند تصمیم گرفتم قضیه انتقالی را مطرح کنم. رو کردم به جاوید!

-امروز رفته بودم سازمان مرکزی! رییس فناوری اطلاعات اون جا پیشنهاد کرد برم اون جا! احتمالاً تا چند وقت دیگه منتقل می شم.

نگاه مامان فوری دلواپس می شود. مثل همیشه! جاوید متعجب نگاهم می کند.

-چرا؟ اون جا موقعیتش چطوره؟ فاصله اش که از خونه بیشتر میشه! پرسیدی شرایط مالی و کاریش چطوره؟

تازه فهمیدم آن قدر غرق در پیشنهاد شایسته شده بودم که اصلاً به جزییات دقت نکرده بودم! هر چند همه چیزهایی که جاوید گفته بود واقعاً جزییات بودند و در اراده من هیچ تأثیری ندارند. به جاوید نگاه می کنم.

romangram.com | @romangram_com