#طنین_پارت_148
در قبول پیشنهادش شک ندارم اما از لحن او اصلاً خوشم نمی آید. این مرد که انگار فکر می کند رییس به دنیا آمده پیشنهاد کار می دهد اما در درخواستش هم دستور نهفته است و نمی تواند لحن متقاضی به کلامش بدهد. به چشمانش نگاه می کنم. در نگاه مقتدرش نرمشی نمی بینم.
-بله قبول می کنم.
به نظرم عجیب ترین درخواست کار و عجیب ترین پاسخ ممکن بود. چشمان عماد برق می زند اما شایسته انگار مطمئن بود قبول می کنم از پشت میز جلسه بلند می شود و به طرف میز خودش که در گوشه اتاق قرار دارد می رود. خیلی دلم می خواهد انگیزه برای کار کردن نداشتم و جواب رد به این مرد از خود راضی می دادم تا بفهمد همیشه بقیه به او جواب مثبت نمی دهند. هر چند اگر این جا بیایم می دانم چطور با این مرد مغرور رفتار کنم. شایسته رو می کند به عماد:
-آقای مهندس. لطفاً کارهای انتقالی خانوم مهندس رو پیگیری کنید.
عماد به من و بعد به شایسته نگاه می کند. انگار هنوز باور نمی کند به همین راحتی پذیرفته باشم.
-آقای مهندس رییس مرکز ایشون آقای صالحی هستن. می دونید که چطور آدمی هستن. فکر نکنم با انتقالی ایشون موافقت کنند.
اسم آقای صالحی را که می شنوم یاد دو طرح دیگرم می افتم. هر چند حالا دیگر مطرح کردنش اهمیتی ندارد. اگر قرار باشد محل کارم تغییر کند طرح ها را باید برای کل سازمان بازنویسی و بعد مطرح کنم. ته دلم دوست دارم صالحی موافقت نکند یا لااقل به راحتی موافقت نکند. دلم می خواهد کسی جلوی این مرد بایستد و بگوید با تو مخالفم. هر چند اگر مخالف باشد و با انتقالی من موافقت نکند آن وقت باید حالا حالاها قید اجرای طرح هایم را بزنم چون مطمئناً دیگر شایسته موافقت نمی کند. شایسته به هر دو نفرمان نگاه می کند.
-من با آقای صالحی حرف می زنم. شما و خانوم مهندس می تونید بیرون منتظر بمونید. به خانوم سلوک هم بگید شماره آقای صالحی رو برای من بگیرند.
عماد سریع از جا بلند می شود. من هم پشت سرش بلند می شوم. باز هم از لحنش خوشم نمی آید. دلم می خواهد جایی جواب این گستاخی را بدهم. هر چند فعلاً او رییس است.
از اتاق که خارج می شویم عماد رو می کند به منشی.
romangram.com | @romangram_com