#طنین_پارت_147


خنده ام می گیرد. عماد باید مرد ساده ای باشد که این طور بی پروا از سن و سال طرف مقابلش می پرسد.

-بیست و چهار سالمه. از هجده سالگی وارد کار شدم.

نگاه عماد رنگ تحسین گرفت اما شایسته انگار نه انگار! شایسته کمی به عماد نگاه کرد. انگار از ذوق کردن عماد راضی نبود.

-خانوم مهندس! من یه پیشنهادی براتون دارم. وضعیت شبکه بقیه مراکز و حتی سازمان مرکزی هم بهتر از واحد شما نیست. ما طرح بهینه سازی کامل شبکه سازمان رو می خوایم اجرا کنیم. اگر تمایل داشته باشید می تونم ترتیب انتقالیتون رو به این جا بدم. برای واحد شما هم یه نیروی جدید می فرستم. بودن شما این جا این حسن رو براتون داره که به عنوان ناظر روی پروژه کل سازمان و همه واحدها نظارت می کنید و این رزومه خیلی خوبی براتون میشه. البته اگر این جا تشریف بیارید کارتون خیلی زیاد میشه و نباید از حجم کار گله کنید.

انگار می خواهد گربه را دم حجله بکشد. کمی عصبانی می شوم. رزومه ام آن قدر قوی هست که فقط به صرف وزین کردن رزومه ام نخواهم کاری انجام دهم. سابقه کار نظارتی هم دارم. هر چند پیشنهادش پیشنهاد خوبی است. اگر بخواهم تأثیر گذار باشم از این جا راحت تر می توانم تأثیر داشته باشم ولی این مرد مغرور نباید فکر کند به خاطر سنگین شدن رزومه ام می خواهم قبول کنم. به لحن صدایم غرور اضافه می کنم.

-آقای مهندس! من سابقه کار نظارتی داشتم. ناظر پروژه های بزرگی هم بودم که بزرگ تر از شبکه شما بود. سابقه کار مدیریتی و اجرایی هم دارم. بنابراین امتیازی که ازش حرف می زنید برای من خیلی مهم نیست.

عماد اول مشتاق می شود اما از جمله آخرم هول می کند. می خواهد سریع بحث را عوض کند.

-چقدر خوب که این همه سابقه ...

قبل از این که حرفش را تمام کند شایسته حرفش را با بی حوصلگی قطع می کند.

-خب خانوم مهندس. تصمیم بگیرید. پیشنهادم رو قبول می کنید؟

romangram.com | @romangram_com