#طنین_پارت_141


-چه خبر؟ مامانت خوبه؟ کاری داشتی؟

-خوبه. همین جوری دلم برای نیکوی خودم تنگ شده بود زنگ زدم صداش رو بشنوم. اشکالی که نداره؟

باز هم سر خوش می شوم. باز هم پر از حسِ خوبِ خواسته شدن می شوم.

-ممنون! خب اگه دیگه کاری نداری من برم.

-نه عزیزم کاری ندارم. خودت رو خیلی خسته نکن. کار اصلاً ارزش نداره خودت رو براش خسته کنی. خداحافظ.

و قطع می کند. با این که کارن سعی می کند مراعات کند و برایم هدیه و گل نخرد اما من از حرف زدن هایش، از نگرانی هایش و از خواستنش که از کلمه کلمه حرف هایش حس می کنم پر از حس خوب می شوم و این حس را دوست دارم. به اتاق بر می گردم. نگاه هر دو نفر با لبخند روی من می ایستد. هر بار که تلفنم زنگ می خورد و از اتاق خارج می شوم تا تلفن را جواب دهم این لبخند روی صورت هر دو نفرشان می نشیند.

تلفن داخلی ام زنگ می خورد. آقای افتخاری است که می گوید رییس با من کار دارد. به اتاق رییس می روم.

-خانوم مهندس. من طرح ها رو مطالعه کردم. پورتال رو که گفتم مقدماتش رو انجام بدید. البته برای هر کاری با اداره فناوری اطلاعات سازمان مرکزی هماهنگ کنید. پیشنهاد می کنم هماهنگ کنید و با رییس اون جا راجع به طرح ها صحبت کنید. البته می تونید با کارشناس هاشون هم حرف بزنید ولی بهتره با رییسش حرف بزنید.

-مگه ما تو سازمان اداره فناوری اطلاعات هم داریم. کارشون چیه؟

-بله داریم. البته زیاد فعال نیستن.

romangram.com | @romangram_com