#طنین_پارت_14


گویا امروز قرار نیست از آماج توهین های نوید در امان باشم. در زدم و وارد شدم. نوید و جاوید با هم مشغول صحبت بودند. سلام کردم. برق شادی در چشمان نوید دیده می شد. خیلی گرم بلند شد با من دست داد و خسته نباشید گفت و جاوید که انگار انتظار این رفتار عجیب نوید را داشت به تعجب نشسته در نگاهم، لبخند اطمینان بخشی زد و اشاره کرد بنشینم.

-چه خبر؟ مزاحم حرفاتون شدم؟

جاوید با آن لبخند شاد روی لب هایش باز هم جدی بود. وقتی که جدی می شد موهای سفید شقیقه اش بیشتر خودش را نشان می داد.

-باید با هم حرف بزنیم. وقت و حوصله که داری؟

-من رو مجبور کردی بیام این جا برای همین دیگه. ولی چرا این جا؟ خب تو خونه هم می تونیم حرف بزنیم.

جاوید در حالی که چشم های درشتش را تنگ می کرد خسته جواب داد:

- آره ولی می خواهیم اول این جا حرف بزنیم بعد حرفامون که با هم هماهنگ شد با بابا و مامان صحبت کنیم. اگه هر سه تاییمون حرفمون یکی باشه راحت تر می تونیم قانعشون کنیم.

- راجع به چی؟

- راجع به ازدواج تو.

نوید که تعجب مرا دید گفت:

romangram.com | @romangram_com