#طنین_پارت_135


-بفرمائید خانوم مهندس؟ امری داشتید؟

-بله، میشه با آقای رئیس صحبت کنم؟

با لبخند به من نگاه می کند.

-متأسفانه حاجی رفتن بیرون از اداره. جایی جلسه داشتن. مشکلی پیش اومده؟

-مشکل که نه. راستش می خوام راجع به اتاق صحبت کنم. آخه آقای منتظر گفتن قرار شده اتاق کارگزینی بمونم.

نمی دانم کار درستی کردم به او گفتم یا نه ولی من هیچ شناختی از هیچ کس ندارم. چاره ای ندارم. سری از روی تأسف تکان می دهد.

-بله متأسفانه. البته حاجی گفته موقت. خود آقای منتظر پیشنهاد داد. شما مشکلی داری؟

-خب مشکل که نه. آخه اون اتاق خیلی کوچیکه. من حتی میز هم ندارم.

-بله درست می گید. حاجی اومد هم خودم بهش می گم هم خبرتون می کنم خودتون هم بهش بگید.

تشکر می کنم و از اتاق بیرون می آیم. حوصله ام سر رفته. هیچ کاری برای انجام دادن ندارم. به همان اتاق بر می گردم. دوباره روی همان صندلی می نشینم. احمدی انگار منتظر است توضیح دهم. به روی خودم نمی آورم.

romangram.com | @romangram_com