#طنین_پارت_134
-اول از همه باید با یه ترفندی سعی کنید از این اتاق برید. اگر این جا نباشید اون وقت منتظر هم نمی تونه ازتون انتظار داشته باشه. البته این یه پیشنهاده! می تونید قبول نکنید.
نمی دانم باید چه بگویم. نمی توانم مطمئن باشم نیت این دو نفر خیر باشد. باید نیت اصلیشان را بفهمم.
-خب برای این که از این جا برم باید چه کار کنم؟
این بار احمدی به جای فکوری جواب می دهد.
-پیشنهاد من اینه که بری پیش رییس بگی تو اتاقی که چهار تا مرد هستن معذب هستم. رییس به این جور مسائل خیلی حساسه. حتماً یه جایی خارج از این اتاق رو براتون در نظر می گیره. البته شما جای خواهر ما هستین ولی وقتی می بینیم این منتظر می خواد ازت بیگاری بکشه دلمون می سوزه. هر جایی هم اگه رفتی و به مشکل برخوردی به خودمون بگو.
به فعل های جمع و مفردی فکر می کنم که در جمله اش استفاده شده اند. من در محیط کار کاملاً مردانه کار کرده بودم. کار کردن در این محیط برایم سخت نبود اما کار کردن در این اتاق کوچک، در حالی که حتی میز و صندلی کار هم نداشتم واقعاً شرایط بدی بود. به فخور که به نظر عاقل تر می آمد نگاه کردم.
-به نظرتون الان با رییس صحبت کنم؟
فخور سری به معنی تأیید تکان داد.
-بله به نظرم بهتره الان صحبت کنید. بهش بگید آقای منتظر گفته من باید توی اتاق کارگزینی بمونم ولی چون چند تا مرد اون جا هستن معذب هستم.
بلند شدم. به نظر نمی آید قصد بدی داشته باشند. قصد آن ها هر چه باشد فعلاً نتیجه اش برای من مهم است. من نیامدم کارگزین شوم. به همان اتاق رییس رفتم. همان منشی آشنا پشت میز نشسته بود. هنوز نمی دانم اسمش چیست؟ نگاهم به تابلوی کوچک روی میزش افتاد. "محمد افتخاری. مسئول دفتر" نمی دانم چرا دفعه قبل که آمدم چشمم به تابلو نخورده بود. افتخاری به نظر مرد دلسوزی می آید. به من نگاه پرسشگری می کند.
romangram.com | @romangram_com