#طنین_پارت_131
انگار سوال عجیبی از او پرسیده باشند. کمی مکث کرد.
- نه نمی دونم. صبر کن از حاجی بپرسم خانوم مهندس باید کجا باشن؟
یکه خوردم. مگر می شود هنوز اتاقی برای من در نظر نگرفته باشند؟ مگر خود رییس نگفته بود خیلی وقت بود منتظر من بودند؟ آقای منشی رفت تا با آقای رییس صحبت کند. با تعارف مهندس احمدی که مردی حدوداً سی ساله بود روی تک صندلی ارباب رجوع اتاق نشستم. تلفن داخلی روی میز آقای منتظر زنگ خورد. آقای منتظر تلفن را جواب داد. از نوع حرف زدنش می فهمم با مافوقش حرف می زند. شاید همان رییس که دیده بودمش. بعد با گفتن خدمت می رسم گوشی تلفن را گذاشت و از جایش بلند شد و اتاق را ترک کرد. با خروج او انگار سه مرد دیگر نفس راحتی کشیدند. آقای محبوبی مشخصات مرا پرسید و روی کاغذی نوشت. بعد هم کاغذی به دستم داد و گفت این حکم شماست. همان مهندس احمدی که خیلی دلم می خواست بدانم مهندس چه رشته ای است و با مدرک فنی در اتاق کارگزینی و به عنوان کارگزین چه کار می کند رشته کلام را به دست گرفت.
-خب خانوم مهندس. چه خبرها؟ تازه کارید یا قبلاً هم جایی مشغول بودید؟
از صمیمیت زود ایجاد شده اش خوشم نمی آید. ترجیح می دهم کمی جدیت وارد کلامم کنم. دوست ندارم دست و پا چلفتی به نظر برسم.
-قبلاً هم کار کردم. توی شرکت خصوصی.
انگار اخم من تأثیری روی صمیمیتش ندارد. باز هم ادامه می دهد.
-اِ؟ پس چرا اون جا رو ول کردید؟ شرکت های خصوصی که خوب پول می دن.
به گفتن "همین جوری" اکتفا می کنم. باز هم ادامه می دهد. کم کم دارم کلافه می شوم.
-این جا خیلی کار داریم. همیشه لنگ یه کارشناس کامپیوتر بودیم.
romangram.com | @romangram_com