#طنین_پارت_130
-بله. من شش سال توی یک شرکت خصوصی کار می کردم.
به گفتن خوبه اکتفا کرد و معرفی نامه مرا دوباره گرفت و نگاهی به آن انداخت. زیر آن چیزی نوشت و امضا کرد و به دستم داد.
-تشریف ببرید کارگزینی لطفاً!
بلند می شوم. همراه با من بلند می شود. از اتاق خارج می شوم و به طرف همان منشی تازه آشنا شده می روم و سراغ کارگزینی را از او می گیرم. جایی را در سالن نشان می دهد. خودش هم همراهم می آید. جلوتر از من حرکت می کند و بدون این که در بزند در را باز می کند. سلام بلندی می گوید و با دست به من تعارف می کند وارد شوم. وارد اتاق می شوم. اتاق کوچکی که چهار میز به سختی در آن جا داده شده اند. آقای منشی مرا معرفی می کند.
-ایشون خانوم مهندس رادمنش هستند. از امروز همکار ما میشن. کارشناس کامپیوتر هستن.
هر چهار مرد به من نگاه می کنند شاید با نگاه شان براندازم می کنند. سلام می کنم و هر چهار مرد جواب سلامم را می دهند. آقای منشی که هنوز اسمش را نمی دانم و کسی هم اسمش را صدا نمی زند تا بفهمم رو به من به افرادی که در اتاق نشسته اند اشاره می کند.
-ایشون حاج آقا منتظر هستن. رییس کارگزینی. ایشون هم حاج آقا محبوبی معاون کارگزینی هستن. ایشون آقای مهندس فخوری و ایشون هم مهندس احمدی.
بعد معرفی نامه ام را از دستم می گیرد و به دست مرد مسنی که گوشه سمت راست بالای اتاق نشسته بود و حاج آقا منتظر معرفی شد داد. حاج آقا منتظر نگاهی به نامه کرد بعد هم زیرش چیزی نوشت و به دست همکار کنار دستی اش حاج آقا محبوبی داد. حاج آقا محبوبی هم شروع کرد به گشتن بین کاغذها. آقای منشی نگاهم کرد.
-خب خانوم مهندس با من امری ندارید؟ همکارها کارهای لازم رو انجام می دن. تشکر کردم ولی قبل از این که از اتاق خارج شود با صدای مهندس احمدی متوقف شد.
-اتاقی برای خانوم مهندس در نظر گرفتید؟
romangram.com | @romangram_com