#طنین_پارت_129
به ساختمان نگاه می کنم. ساختمان یک طبقه ای با نمای سنگ سفید. حیاط کوچکی دارد که آن را متفاوت از سایر ساختمان های اداری می کند. نفس عمیقی می کشم. وارد محیط کار جدیدم می شوم. پوشه ای که معرفی نامه و بقیه مدارک را درون آن قرار دادم در دست می فشارم. اولین روز کاری! پرسان پرسان از چهره های عبوس سراغ اتاق رییس را می گیرم. در می زنم. وارد می شوم. پشت میز منشی مردی حدوداً چهل ساله نشسته. نمی دانم چرا همیشه منشی ها را زن تصور می کردم! سلام می کنم. جوابم را می دهد. می گویم می خواهم رییس اداره را ببینم. با اخم و استهزاء نگاهم می کند.
-امرتون؟
-نیروی استخدامی جدید هستم. از طرف سازمان من رو به این مرکز معرفی کردند.
و از لای پوشه مدارک، معرفی نامه را به طرفش می گیرم. رنگ نگاهش عوض می شود. نگاهش رنگ همکاری می گیرد. لبخند می زند.
-چشم. اجازه بدید الان با حاج آقا صالحی هماهنگ می کنم. شما بفرمایید بشینید.
و با دست به صندلی مقابلش اشاره می کند. می نشینم. حس خوبی دارم. شبیه آزادی یا استقلال. مثل وقتی که وارد مقطع جدیدی می شدم مثلاً دبیرستان. وقت هایی که حس می کردم خیلی بزرگ شدم. حسی که با شش سال کار کردنم در شرکت جاوید پیدا نکرده بودم. بعد از چند لحظه مرد منشی از اتاق رییس خارج می شود و به من اشاره می کند وارد شوم. بلند می شوم و وارد اتاق رییس می شوم. هرگز در شش سال گذشته با وارد شدن به اتاق رییس خوف نکرده بودم. الان هم خوف ندارم اما کمی هیجان زده ام. سلام می کنم. مرد حدوداً پنجاه ساله ای که پشت میز بزرگی نشسته با ریش و موهای جوگندمی مقابلم از جا بلند می شود.
-سلام خانوم. خوش اومدید. حالتون خوبه؟
تشکر می کنم و سعی می کنم با یک نگاه کلی اتاقش را در ذهنم تجزیه تحلیل کنم. روی میزش مانیتور بزرگی قرار دارد. می دانم این نوع مانیتورها باید قیمت زیادی داشته باشند. تعارف می کند بنشینم.
-خانوم مهندس. راستش خیلی وقت بود تقاضا داده بودیم یک نیروی مهندس کامپیوتر برامون بفرستن. راستش ما این جا خیلی کارهای کامپیوتری داریم. به حضورتون خیلی نیاز داریم. شما سابقه کار هم دارین؟
خودم خوب می دانم که عادت به کار زیاد دارم. از سوالش خوشحال می شوم چون حرفی برای گفتن دارم.
romangram.com | @romangram_com