#طنین_پارت_123
-انگار تو خونه ما همه چیز برعکسه. میای خونه می بینی خواهرت ترگل ورگل از اتاقش میاد بیرون. برادر سی سالت نشسته داره الویه درست می کنه.
نوید هم همراهی می کند. کلاً از هیچ موقعیتی برای خود عزیزی استفاده نمی کند.
-آره والا. نگاه کن. خسته از سر کار اومدم خونه. دیدم مامان که خونه نیست. نیکو هم که عمراً به فکر شام درست کردن باشه. من هم هوس الویه کرده بودم. هر چی به نیکو میگم بیا بهم کمک کن نمیاد. میگه دستم خراب میشه.
و نگاه بدجنسی به من می کند. با آن سابقه خرابم در کمک کردن به مامان همه حرف نوید را باور می کنند. به مامان و جاوید نگاه می کنم که لحظه ای به حرف های نوید شک نمی کنند. هر دو دیدند که نوید دارد شام درست می کند و من از اتاقم با آرایش بیرون آمدم. انتظار دارم که حرف مرا باور نکنند اما زور خودم را می زنم.
-باور کنید تازه اومده بود کمک. من ... من خودم داشتم شام درست می کردم.
جاوید با ناباوری نگاهم می کند.
-تو؟ نگو که کسی باور نمی کنه بخوای شام درست کنی؟
خدایا! من چقدر بدبختم. هیچ کس حتی آشپزی مرا باور نمی کند. به مامان نگاه می کنم که حرف جاوید را تأیید می کند. نوید نگاه بدجنسی به من می کند. ته چشمانش با همه شیطنتش آرامشی تازه نهفته. آرامشی که شاید از اعتراف تازه اش نشأت گرفته. من هم می توانم بدجنس باشم. رو می کنم به نوید.
- بهت حتی کمک هم نکردم دیگه؟
همان طور نگاهم می کند.
romangram.com | @romangram_com