#طنین_پارت_113


-نه. خوب نبودن. یعنی در حدی نبودن به عنوان مدیر پروژه بخوای روشون حساب کنی. در حد کاوه بودن مثلاً، ولی این چهار تای امروزی خیلی رزومه شون خوبه. تا ببینیم امروز چطور پیش میره.

جاوید لبخند مطمئنی زد.

-مصاحبه خودت در چه حاله؟ آماده شدی؟

-اوف! جاوید پدرم در اومد. خیلی سخته این همه حکم فقهی رو حفظ کنم.

جاوید می خندد.

-هنوز سخت تر هم میشه خانوم. بذار وارد سازمان بشی. همه شعارهای انسان دوستانه ت یادت میره.

من هم می خندم. خودم را برای شرایط سخت آماده کرده بودم. این هم یکی از همان سختی ها.

خسته شدم. دو نفر اول که چنگی به دل نمی زنند. نیما تهامی35 ساله، مسئول پشتیبانی امنیت بود. سابقه تحلیل و طراحی شبکه نداشت. کسی که تا سی و پنج سالگی هنوز یک شبکه کوچک طراحی نکرده کی و چطور می تواند به این توانایی برسد؟ نفر دوم، امید اقبال. 27 ساله، در رزومه اش نوشته مدیر چند پروژه ایجاد شبکه بوده ولی سابقه کار امنیتی ندارد. به بیشتر سوال های تخصصی من نمی تواند جواب دهد. دو پرونده در دستم مانده. رها شایسته 28 ساله و مانی حیدری 32 ساله. ترجیح می دهم نیروی انتخابی مرد باشد. رها شایسته را صدا می زنم. دختر زیبایی با قد نسبتاً بلند و پوست گندمگون وارد می شود. نگاهش محکم است و پر از اعتماد به نفس. لبخند گرمی دارد. کاش من هم وقتی برای مصاحبه می روم این همه راحت باشم. سابقه کاری خوبی دارد. به سوال هایم مسلط جواب می دهد. پاسخ یکی از سوال ها را نمی داند ولی خودش را نمی بازد. میل به موفقیت در همه حرکاتش مشخص است. به نظر وضع مالی متوسطی باید داشته باشد. از او تشکر می کنم. با لبخند اتاق را ترک می کند. مانی حیدری را صدا می کنم. وارد می شود. قد متوسطی دارد. همین که مرا می بیند پوزخند روی لبش می نشیند.

-شما از من مصاحبه می کنید؟ من فکر می کردم مدیر شرکت یا یه آدم فنی از من مصاحبه بگیره.

می دانم انتظارش را ندارد من با بیست و چهار سال سن از نظر رزومه کاری هم سطح او باشم. به برخوردهای این چنینی به خطر سن پایینم عادت کرده ام. جواب پوزخندش را با لبخند می دهم.

romangram.com | @romangram_com