#تنهایی_رها_پارت_7

_من قفل کرده بودم وقادر به صحبت نبودم خوشبختانه آذین مصمم جواب داد

– همین خوبه چقدر میشه

– متاسفم صاحب مغازه نیست نمیدونم چقدر میشه می تونید فردا یا یه وقت دیگه پول رو بپردازید اصلا قابلی نداره مهمون من باشید.

ی دفه جواب دادم

– یعنی چی آقا اگه شما قیمت وسایل رو نمیدونید پس چرا توی مغازه ایستادی نکنه میخواین هرکس برای خرید میاد امروز مهمون کنید؟ اعصابم بهم ریخته بود و قلبم تیر می کشید.

مودبانه جواب داد

– ببخشید خانوم اگه چند دقیقه صبر کنید صاحب مغازه میاد تا همین نزدیکیا رفته حالا پیداش میشه.

حرفش تمام نشده بود که صاحب مغازه آمد.

_سلام امین جان ببخشی بهت زحمت دادم

_نه بابا خواهش میکنم این حرفا چیه این دوتا خانوم کاربن خریدن ولی من قیمتشو نمیدونستم لطف کن بیشتر از این خانوم ها رو معطل نگذار.

_بله ای به چشم چند تا برداشتید؟

_من جواب دادم یک بسته کاربن زرد.

_خب قابلی نداره بفرمایید

_نه ممنون ما عجله داریم زودتر قیمتشو بگید.

_بله قیمت رو گفت:

با عجله پول رو روی میز گذاشتم بفرمایید آقا..

_قابلی نداشت

romangram.com | @romangram_com