#تنهایی_رها_پارت_51

- چی شده مامان حرف بزن ببینم

با غم جواب داد چی بگم مامان این پسره دیروز سر راه برادرتو گرفته و بهش چاقو زده از شنیدن این حرف مامان زبانم بند آمد.چ چ چاقو مامان سعید سعید مرده

به دیوار تکیه دادم حسی توپاهام نبوداشک از چشمام پرت شد پایین دستام شروع به لزش کرد دادشی من ؟

- نه مادر ناراحت نشو حالش خوبه آروم باش چاقو زده دستش ولی تحدید کرده که پیشنهادشو قبول نکنی این دفعه این دفعه

حرفشو ادامه ندادو بعد از چند ثانیه ادامه داد

- رها جان بیا وکمی به ما فکر کن اگه داداشت می مرد چی؟عشق تو زندگی به وجود میاد شکلشم برات عادی میشه ...بیا وقبول کن اون دوستت داره می تونه خوشبختت کنه.بابات میگه بیا خونه کارت داره

ازاینکه سعید حالش خوب بود خوشحال ولی از حرفی که مامان زد دنیا روسرم خراب شد..باورم نمی شد مامان اینو میگه

با ناراحتی گفتم:

- چی میگی مامان من زنش بشم؟ نه این کار رو نمی کنم تازه درس دارم نمی تونم بیام.

صدای مادر با عصبانیت به گوش می رسید

- من نمی دونم فردا پنج شنبه است بیا خونه کارت داریم.

با غم واندوه فراوان جوابدادم

- باشه خداحافظ

گوشی رو زمین گذاشتم و ناراحت از پله ها بالا رفتم و به بخت سیاهم لعنت فرستادم.

_خدایا چکار کنم چه گیری افتادم یعنی با من چکار دارند چی شده که مامان میگه زنش بشم مادر و پدر که مخالف بودند خدایا چکار کنم چرا باید برم خونه چه چیزی در انتظارمه اون شب تا صبح نخوابیدم و مدام در فکر فردا بودم صبح زود راه افتادم.ساعت یازده صبح به منزل رسیدم

_زنگ زدم صدای سعید از پخش کن آیفن به گوش رسید.

_کیه؟

romangram.com | @romangram_com