#تنهایی_رها_پارت_44
بازوم درد گرفته بودو جیغ زدم سعی کردم خودمچ رها کنم با دخالت چند جوان اونو از من جدا کردند وحسابی کتکش زدند.یکی از اونها بهم گفت:
-خانوم شما برو منم با عجله ماشینی دربست گرفتم خودموبه خونه رسوندم رفتم بین راه بازوهام خیلی درد می کرد..اگه شرم راننده نبود همونجا زیر گریه زده بودم به خانه که رسیدم یادم رفته بود کلید دارم محکم به در کوبیدم واطراف ونگاه می کردمکه نکن سربرسه سعید که توی حیاط بودآمد در رو باز کرد همین که سعیدو دیدم به آغوشش پناه بردم و زار زار گریه کردم.
_سعید با تعجب دستاشودور بدن ظریفم حلقه کرد بعد منو ازخودش جدا کردو صورتمو تو دستاش گرفت نگران بود
_رها رها چیه حرف بزن چی شده؟ قربونت بشم چی شده گل دادش
مادر و پدرهم از صدای گریه من و فریاد سعید با عجله بیرون آمدندهنوز میلرزیدمو گریه می کر دم
بابابغلم کرد وسرمو بوسید
-دختر عزیزم چی شده؟
گریه امان نمی داد حرف بزنم مامان رنگش پرید وزدتو صورتش
-خدامرگم بده چی شده دخترم حرف بزن مامانی؟
بریده بریده وباگریه موضوع رو گفتم:
-اون پسره ..اون پسره
سعید چنان سرخ شده که گفتم خون ازصوراش بیرون زدباکمکش رفتیم داخل خونه باباو مامان هم دنبالمان آمدن سعید غرید
-کدوپسره ؟کی اذیتت کرده بگو تابرم نیستش کنم
اشکموپس زدم به کمک مامان که زیر بازومو گرفته بود روی اولیم مبل یرراهم نشستم باباو سعید همچنان منتظر ادامه ی حرفم بودن بابا کلافه گفت
-ددختر حرف بزن..
اشکامو پس زدم
romangram.com | @romangram_com