#تنهایی_رها_پارت_37

_رها راستی همه سوالاتو جواب دادی؟

_بله می دونی سعید قبل امتحان دعا کردم و از خدا خواستم که به خاطر همه آرزوهام کمکم کنه تا تهران قبول بشم برای آذینم دعا کردم همینجا قبول بشه تا تکلیف توام روشن بشه و زودتر به هم برسید.

سعید نگاهی مهربان به من انداخت ازت ممنونم رها به خاطر دعا تو حتما آذین اینجا قبول میشه و ما هم زودتر به هم می رسیم

بلند خندید واز توی آینه ی جلو به آذین نگاهی انداخت

آذین هم لبخند پهنی زدو سربه زیر شد

- امیدوارم که دعایی که برای خودتم کردی مستجاب بشه

به بیرون خیره شدم

- ایشالله

اون روزو درکنار دادش خوبم وبهترین دوستم ی روزخوبو سپری کردم ... یکماه رو با اضطراب ونگرانی گذراندم البته سعید در این مدت به عهدش وفا کرد و گیتاری برام خرید وبا من کار می کرد می تونستم به راحتی هر آهنگی که می خوام بنوازم.

روز نتیجه کنکور فرا رسیدسعید صبح زود پای کامپیوتر بس نشته بود تا نتیجه رو بگیره ..منم خبر نداشتم

با عجله لباسمو پوشیدم که برای گرفتن نتیجه برم کافینت

_رها کجا حاضر شدی؟

_هیچی سعید مگه نمی دونی امروز نتیجه رو میدن

_می دونم خانوم برای همین صبح زود نشستم پشت کامیوتر

_از این حرف سعید احساس سنگینی کردم سرم گیج رفت و تنم لرزید باصدای لرزان

- سعید قبول ...قبول ... حرفم تمام نشده بود که سعید به شدت بغلم کرد و بوسید و فریاد زد رها تو قبول شدی قبول شدی اونم تک رقمی یعنی تهران به آرزوت رسیدی سعید همینطور که بغلم کرده بود چند بار منو چرخاند لال شده بودم از ترس اینکه از بغل سعید نیفتم سفت اونو چسبیده بودم مامان وباباهردو منو بوسیدن سعید منو زمین گذاشت وچشمکی زد - آذینم همینجا قبول شده از این خبر خوشحالیم چند برابر شد و زیر گریه زدم به طرف اتاق دویدم و در رو از پشت قفل کردم نقاشی دکتر رو دست گرفتم و به سینه چسباندم می خواستم این خبر خوش رو به او بدم با گریه بهش گفتم امین من قبول شدم به زودی میام تهران و پیدات میکنم..توروخدا زود پیدا شو کمی با نقاشی خودم حرف زدم نفس راحتی کشیدم چه راحت اسمشوزمزمه می کردم.. قاب عکس رو روی دیوار گذاشتم..صدای در بلند شد

-رها ..رها جان خوبی

romangram.com | @romangram_com