#تنهایی_رها_پارت_35

_سعید وآذین هم از دیدن هم خوشحال شدند سعید جلو آمد.

_سلام آذین خانوم حالتون چطوره؟

آذین سرشو پایین انداخت با گونه ی گل انداخته جواب داد .

_سلام آقا سعید ممنون خوبم شما خوبید؟

_ای به مرحمت شما

_من جلوتر وارد حوزه امتحان شدم برای اینکه سعید وآذین تنها باشند آذین چند دقیقه بعد وارد شد



_آقا سعید گقتند:ظهر که امتحان تمام شد منتظر باشیم میاد دنبالمون .

رو به آذین کردم و با ناز وادا گفتم:

_می شه کمتر بگی آقا سعید؟خانوم شما قراره باهم ازدواج کنید همون سعید کافیه.

_آذین سروشو پایین انداخت و

_رهاااچه زبونی داری

_گفتم:خوبه حالا قند داره تو دلت آب می شه ها.

امتحان تمام شد وقتی از حوزه امتحان خارج شدیم سعید بیرون منتظرمان بود هردو جلو رفتیم و باهم سلام کردیم

_سلام بچه ها سوارشید می ریم یه جای خوب.

_من روبه سعید کردم

_سعید نمی پرسی امتحان چطور بود؟

romangram.com | @romangram_com